Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘عروسي’

در يك مجلس مردانه چه مي‌گذرد؟

– ميگن زمين شده متري … تومن. بيا تا گرون نشده بريم يه زمين بخريم

– اين ميوه ها رو از كجا گرفتي ؟ همشون كه لك دارن . كيلو چند؟؟ …. اوووو بيا من برات ميخرم كيلوني ….. تومن ، پرتقال قـــد هندونه!

– اي آقااااا. پولم كجااا بودددد؟ تو اين مملكت كه نميشه پول دراوورد.

-ببين اين علي پسر اصغر آقا بود… زده تو كار خريد و فروش خونه. برو ببين چه پولي به هم زده. الان يه ماشين انداخته زير پاش . برو ببين چه ماشينيه!

(بیشتر…)

Read Full Post »

چند روز پيش يكي از آشناهايم برايم تعريف ميكرد كه چگونه ممكن بوده پيوند يك زوج جوان بخاطر نظر پدر يكي از زوجين در مورد يك چيز مسخره بهم بخورد !  بعد بحث كشيده شد به اينكه چقدر سنتها و مراسم مسخره و دست و پاگيري داريم براي ازدواج و چرا بايد يك چيز به اين پيش پا افتاده اي از تشكيل يك زندگي جلوگيري كند !؟ او هم قبول كرد كه البته «بعضي» از اين مراسم و تشكيلات مسخره ست اما تاكيد كرد كه به هر حال جزو ملزومات است و نبايد كنار زده شود !!  شايد هم اين تصور را داشت كه كسي نبايد اين جسارت را داشته باشد كه سنتهاي چند صد ساله را پايبند نباشد ! سنت ها و عادتهايي كه بيشتر اوقات جز ناراحتي و دعوا و به زحمت انداختن آدم نتيجه ي ديگري در پي نخواهند داشت.

خلاصه بحثمان به جايي رسيد كه من گفتم حاضرم يك ازدواج سوري ترتيب بدهم (براي خودم) تا به همه ثابت كنم كه چه لذتي خواهد داشت وقتي بيخيال اين همه سنت و قنون كاري كني كه دوست داري. تا ثابت كنم اينها ملزومات نيستند فقط نوعي سليقه اند كه در گذر زمان تبديل به قوانين نانوشته شان كرده ايم و من اين قوانين را دوست ندارم و ميشود بيتوجه به همه اينها ازدواج كرد و….. البته برخورد اين آشنايمان هم جالب بود. ايشان فرمودند تو نميخواهي نخواه. ما آرزو داريم برايت و تو در واقع موظف به اجراي اين سنن هستي!!! بحثمان با نگاه مبهم و سكوت ناشي از تعجب من به اتمام رسيد . 🙂

Read Full Post »